امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

به نام خالق زیبایی ها

استرس جدانشدنی از مادران

همونطور که هیجان جزءلاینفک داشتن یک بچه است. استرس از لحظه پا گذاشتن یک بچه در وجود یک زن به بخشی از زندگی یک مادر تبدیل میشه.  خوردن ، آشامیدن ، خوابیدن و حتی تفریحت رو براساس صلاح و خیر و علاقه بچه ات تنظیم می کنی و خدا اون روز رو نیاره که این بخش از زندگیت لنگ بشه یا درست نباشه. منظورم مریضی بچه هاست. اون هایی که بچه های مریض دارن خدا بهشون صبر جزیل بده ولی بعضی بیماری ها رو همه مامان ها تقریبا تجربه می کنن.   سرماخوردگی و آنفلوآنزا در زمستان هم که فکر کنم صددرصد مادرها هر سال باهاش روبه رو میشن. امیرعلی امسال دوبار سرماخورد ولی خب جزئی بود و با درمان های خونگی خوب شد. ولی هفته پیش دوباره سرماخورد ولی ایندفعه تب...
26 دی 1394

هیجان بخشی از فرزندداری

هیجان بخش لاینفک بچه داریه. فکر کنم این رو همه مادرهای مهربون تصدیق کنن. هر روز و هر لحظه که می گذره آدم با دیدن بچه از زندگی لبریز میشه. از اولین حرکات دست و پا توی وجودت تا وقتی که اولین قدم ها رو روی زمین برمیدارند. از اولین کلمه ای که حرف می زنن و شمرده شمرده بابا و مامان میگن تا وقتی که اولین کلمات و نوشته ها رو می خونن.   همه و همه زیباست. زیبایی لطف و لبخند خداوند که در روی زمین جلوه گر شده و من از تمام زندگی با خوشی ها و ناخوشی هاش عاشق این لبخند زیبای خداوندیم. امیرعلی بعضی وقت ها واقعا من رو شگفت زده می کنه. به تازگی امیرعلی خیلی دلش می خواست که وسایل دکتری داشته باشه و من بهش گفتم وقتی که کتاب سوم فارسی رو یاد ...
26 دی 1394

راهنمایی می خوام

اگه دوستان می تونن کمکم کنند خوشحال می شوم. من هرکاری می کنم نمی تونم عکسهای امیرعلی رو لود کنم. با اینکه حجم عکس ها رو هم قبل از فرستادن به کمتر از 200 کیلوبایت می رسونم ولی همش خطا میده که نمی تونه فایل منبع رو پیدا کنه. واسه همین تا الان نتونستم موفق بشم عکس های امیرعلی رو بذارم. اینطوری دلم خیلی می سوزه. اگه حالت خاصی داره لطفا راهنماییم کنید ممنون.
15 دی 1394

این روزها فقط می گذرند

چند وقته پیام نگذاشتم چون واقعا دارم یکجورایی فقط روزها رو می گذرونم. متاسفانه کلاس امیرعلی تشکیل نشد و من هم نتونستم ببرمش کلاس دیگه ای ثبت نامش کنم ولی امیدوام ترم بعدی این اتفاق بیفته تا کلمات زبان از یادش نرود. بجاش خود امیرعلی تا دلتون بخواد یا شعرهای انگلیسی و یا کلماتش رو توی خونه تکرار می کنه بخصوص اگه بهش بگیم یک کلمه رو به انگلیسی بگه. چند وقته همسایمون برای دخترش لوازم پزشکی اسباب بازی خریده و امیرعلی هم خیلی دوست داره از اونها داشته باشه. من هم بهش قول دادم که اگه بتونه کتاب سوم تراشه های الماسش رو یادت بگیره برایش بخرم . دیشب تا این کلام رو گفتم سریع رفت کتابش رو آورد و شروع کرد به خوندن و الحق و الانصاف روان تا درس هفت...
15 دی 1394

زندگی همچنان ادامه دارد

امیرعلی ترم اول زبانش رو با نمره 99 از 100 قبول شد .  ترم دوم زبان رو هم ثبت نام کردم. اگرچه به خاطر تغییر شیفت خودم بردن و آوردنش به کلاس یکم سخت شده. به خصوص که هوا سرد شده و لباس و وسایل زیادی باید با خودم بردارم. طبق معمول زحمت خیلی از زمان ها افتاد روی دوش مامان گرامی و شوهر عزیزم. به خاطر اینکه این دوره کلاس های زبان امیرعلی همزمان شده بود با ایام صفر و من ده روز روضه داشتم حسابی سرم شلوغ شده بود. از برنامه ریزی و خونه تکونی قبل از روضه تا شله زرد پزون و جمع و جور کردن آخر روضه. امیرعلی رو هر طور بود به کلاس ها می رسوندیم ولی درس هاش عقب بود البته از لحاظ کار کردن من با بچه وگرنه که خودش طبق معمول همه رو بلد بود. ولی اصلا...
2 دی 1394
1